سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنهان بمان
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


نوشته های من..... "نوشتن" از علایق من است. با دل مینویسم، باشد که به دل بنشیند....

چرا باران نمی بارد......

هوای دل بسی ابری

چرا باران نمی بارد

کدامین بغض نشکسته

چرا باران نمی بارد

بزن رعدی به فریادم

چرا باران نمی بارد

بزن برقی سیه حالم

چرا باران نمی بارد

دگر تاب دلم کم شد

چرا باران نمی بارد

بگو ای بغض بیچاره

چرا باران نمی بارد

کدامین سد به سان تو

چرا باران نمی بارد

گذر کن بر دلم ای سد!

چرا باران نمی بارد

تو دیوارت ز جنس غم

چرا باران نمی بارد

و غم جان تو را محکم

چرا باران نمی بارد

توانی نیست بر جانم

چرا باران نمی بارد

گذر کن تا ببارم من

چرا باران نمی بارد

تو ویران میشوی ای سد!

که سیلابیست پشتت را، اگر باران نمی بارد

 

چرا باران نمی بارد...................




موضوع مطلب :

          
شنبه 93 مهر 26 :: 12:40 صبح

عرفه

برای معرفت است....

الهم!

"طاعتم" را در "عرفه" با عطای "معرفتت" فزون تر گردان...

خدایم!

مددکن، عرفه شوم....

دعای عرفه با حمد تو میشکفد

بگذار زبانم جاری به این کلام شود که: الحمدلله ل الحمدلله

چرا که نعمت های تو بسیار است و مرا توان درک نیست

بگذار شکرگویم که چنین واژه ی سنگینی بر زبان جاری میکنم: الحمدلله ....

و قربان

برای قربانی کردن نفس است

از نفس که بگذریم

به تو رسیدن است

 اینجاست که میتوان راحت نَفَس کشید............

مدد کن قربانی اش کنم این سرکش را...............

مدد کن نَفَس هایم در محضرت باشد.




موضوع مطلب :

          
شنبه 93 مهر 12 :: 9:52 عصر

  "پاشو نمازتو بخون"

صدای مادر بود که برای نماز صبح بیدارم می کرد

 ناگهان کلامش در گوشم پیچید

نمازت

"ء ت"

کلاممان هم جاری به ذات نماز است

نماز "تو"

برای خود"ء ت" است

خدایا ! مددم کن به نماز"ء م" برسم.....

مدد کن نماز را به "روزمرگی ها" بیاورم

و نه روزمرگی ها را در نماز!!!!

روزمرگی های من، ازمن، "به وقت بودن ها" رامی خواهند

 و تو مرا گفته ای" نماز در اول وقت"

روزمرگی های من، ازمن، "ادب و احترام" می خواهند

و نماز چشمه جوشان "آداب" است

آرام، بی آلایش، پاک، مودب، ساده...............

کلاس درسی بسی ژرف تر از فهم کوته من.

خدایا! مدد کن نمازم را " بخوانم" و نه اینکه "روخوانی" کنم!!!!!!!

خدایا! مدد کن نمازم را بنوشم....

کسی را نمی شناسم که در تشنگی اش با تو معامله کند

تشنگی نیازاست و آب، سیرابی است

مگر میشود آب را بنوشیم و بگوییم فایده ای نداشت!!!!!!!!!

تو ما را به ضعفمان ببخش که نماز را "نیاز" درک نمی کنیم

مینوشیم و میگوییم فایده ای نداشت

 آری از آب سیراب شدن نمی خواهیم

بگذار به حساب اینکه به سیه روییمان درکمان از تشنگیمان کم شده

نماز را معامله می کنیم

اگر وفق مراد ندهی پس ما هم نماز نمی خوانیم

فایده ای ندارد!!!!

خدایا!

میدانم که مرا تشنه ی نماز آفریده ای

به سان تشنگی جسم

جانم را به نیازم به "نمازم" تشنه کن

مگذار جاهل بمانم

تشنه ام کن

تا آنجا که جانم بداند این تشنگی سیرابی ندارد

آری سیرابی بر تشنگی نماز "تعریف نشده" است............




موضوع مطلب :

          
جمعه 93 شهریور 28 :: 12:42 صبح

چین و چروک های چهر ه ات با من حرف میزنند " مادر بزرگ"

معلوم است که تو از اول هم "مهربان" بود ه ای

چین و چروک های چهر ه ات میخندند

و رد پایی از اخم بر چهر ه ات نکاشته ای

نه اخم و نه خشم.

دور چشمانت، دور لبت، گونه هایت.....

همه میخندند

 

مواظب باشیم!

که چین و چرو کهای چهره فاش میکنند "اخلاق" جوانی را........




موضوع مطلب :

          
جمعه 93 مرداد 24 :: 12:26 عصر

نمیدونم که برنامه ماه عسل امسال رو دنبال میکردید یا نه؟

یکی از قسمتهاش خانومی بود که فردی اون و شوهرشو سر دنیایی ها توی یک چاه 25 متری وسط بیابون انداخت، شوهرش فوت کرد و اون موند و چاه و تاریکی و ذکر و مدد از خدا و توسل به اهل بیت و8 روز که اینگونه سپری شد البته نه اینگونه،    که من را درک چگونه سپری شدنش نیست .......

این قضیه و معجزه وار بودنش من رو یاد خودم انداخت...... خودی به نام واره ی "انسان" اما با تفاوت هایی ژرف تر از عمق چاه

تو در چاه افتادی و این را با تمام وجودت لمس کردی

درد کشیدی...

من خودم را در چاه انداخته ام و وجودم بر قله های خیالش آوازی به نام "جهل" را سر داده و در عمق چاه "پرواز" میکند

دردی نیست.....

تو در چاه افتادی، فریاد زدی، صدا کردی، کمک خواستی

من در چاه بودنم را همچنان به بند "جهل" کشانده ام و آن را به چنگال "انکار" سپرده ام

آرام و  بی صدا، ژرفای تاریک ترین مکان را برجانم قبول کرده ام

آری وقتی علم به مکانم ندارم

کمک نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمیخواهم

یادم است که گفتی: من خودم را در چاه پیدا کردم

بگذار نگویم که من هنوز در چاه بودنم را پیدا نکرده ام چه رسد به اینکه بگویم من خودم را در چاه گم کردم!

گفتی روز پنجم بود که پس از توسل و ذکر و خدا خدا کردن هایت در "عمق چاه" با "درد" بی"آب" و ......برای "لحظاتی" منکر همه چیز شدی

ولی پس از آن "ایمانی" ژرف تر از زجر چاه به دلت نشست و باز هم "صدا" کردی و دیگر صداهایت "ندا" شد و "نجوا"

که تو "متولد" شدی

من اگر "وفق مرادم" نباشد، منکر نمیشوم،منکر میمانم! 

و من یک "مرده ی متحرک" میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشوم

و تا روز هشتم "نجوا" کردی

تشنگی ات تو را به یاد "علی اصغر" انداخت

و آخرین توسلت را به دستان کوچکش گره زدی

و نجاتی که روحت را به پرواز در آورده بود جسمت را هم به دنیا بازگردانید

و تو"تولدت" را زندگی می کنی.............

آری من خودم را فراموش کردم

و سیرابم از جهلی که به تشنگی ام دارم

توسلم چنگ زدن به دیوار های سست چاهم است: "دنیا"

و روحم       در جسمی که در جازدن هایش را متحرک است

جسمی که حتی منجلاب "خود فراموشی" اش را دیگر دست و پا هم نمیزند

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرده است

 و من "مرگم" را ادامه میدهم............




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 مرداد 9 :: 6:13 عصر
<   1   2   3   4   5   >   
لوگو
نوشته های من.....
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 13
  • بازدید دیروز: 2
  • کل بازدیدها: 43520