|
پنهان بمان 
درباره وبلاگ  نوشته های من..... "نوشتن" از علایق من است. با دل مینویسم، باشد که به دل بنشیند....
قدم میزنم تاریکی هایم را.... خدایم! اگر من در تاریکی خود هستم "تو ای نور!" خدایم! بر من "بتاب" باشد که" حضورت" را ببینم. در تاریکی قدم میزنم و به جای اینکه "تو" را ببینم ای نور فقط "خودم" را میبینم چه دید کورکورانه ای! مثل کبکِ سر در برف فروبرده!! "چراغی" دستم نیست فقط "اسمش" را همراه دارم و از اسم که "رسمِ" نور برنمیتابد! اما تو ای نور! "همواره" هستی ولی به جایی رسیده ام که نمیــــــــــــــــبینم! دنیا انگار "کورم" کرده "بتاب بر من" و بر "چشمانم" و یادم بده اسم ها را به "دوش" نکشم رسم ها را به "جان" بکشم آری رسم" انسانیت" است که همراه میشود و رسم است که می شود همه "ظاهر و باطن" من *اسمِ بی رسم، بی فایده است* موضوع مطلب :
در مدح شما که "توان گفتنم" نیست اما... با شما که می توانم بگویم "از دل" از دل... "بازیگوش" است "هست و نیست" و نبودن هایش البته "بیش" اما... خوب است که "تابش" شما هست برای "بارش" این بازیگوش آری "این روزها" تابش شماست "تاریخ" را ورق می زنیم تا به" التماس" نقاط تابش دربیاییم دل بازیگوش را اسمش "عزاداری" است ولی من می گویم رسمش "خود یابی" است آری خود یابی.... "خلوت" میکنم به بهانه "تو" "میگریم" به حال خودم و با نام تو بر دل "بیدار باش" میزنم "سینه میزنم"
مادر مادر مادر . . . این روزها "برای من" است برای من تا یادم نرود "مادرم و راهش" را یادم بماند که این روزها گذر زمان را به جان خود نکشیده برای من است و برای حال من برای من "دخترت" ای یاس ای یاس ای یاس ای دل ای دل ای دل..... موضوع مطلب :
ای روی بهار "ناصح" شو مرا بر "ناز هزار" ناصح شو مرا "سرمشق" نویس بر دلم همچو زمین تا "گل" شود این "غنچه" ، دل سرد حزین یک خط بنویس از کلام "باران" تا قطره شوم ببارم از ناز کلام یک جرعه شو "چشمه" را تو ساقی به دلم تا جان شود این کویر باقی دلم من در" تک و پویم" همه روی تو را ای روی بهار ناصح شو مرا این مشق نوشتم ز کلامت به دلم: "این عمر بهارش به سرای دگر است،من در تک و پو کاش شوم راه دلم" بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار مبارک! موضوع مطلب :
گفتم گفتی گفت.... شنیده ام شنیده ای شنیده است..... آری "جمعشان" هم به همین راحتی "صرف" میشود.... ولی مواظب باشیم چقدر وقتمان "صرف" این گفتن و شنیدن ها می شود "گفتن و شنیدن" خوب است اما نه "هر" گفتن و شنیدنی گاهی با یک کلام که از گذرگاه فکر و عقل نگذشته و" آتشین زهر "خود را از زبان گرفته " به آتش میکشیم قلب دیگری را" مواظب باشیم... و از شنیدن هم بگذار نگویم که "گوش جان" میشویم به شنیدن هر چه هست از این و آن! مواظب باشیم... هر کارمان در قبال دیگران را، هر چه که باشد" گفتن، شنیدن، دیدن..." تا از گذرگاه عقل نگذشته، تا حس و برداشت دیگری از آن را پیش بینی نکرده ایم مجوز خروج ندهیم این بار "خروج ممنوع" هر روز سال را برای خود در قلب دیگران "چهارشنبه سوری "نگیریم! هر چند دل بی صدا و آرام میشکند و می سوزد..... در این روزها یادمان نرود دل را هم "خانه تکانی" کنیم و برایش "عیدی" بخریم. موضوع مطلب :
گاهی به "اوج" می رسم گاهی "نزول" میکنم مانند" تاب بازی" است ظاهر، امید چشم من ای کاش" تقدیر" تو را من "بادبادکی" شوم آخر به "اوج "می رود اما بدون اوج هم "معنای اوج "می دهد... موضوع مطلب : پیوند روزانه پیوندها لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|
