سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنهان بمان
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


نوشته های من..... "نوشتن" از علایق من است. با دل مینویسم، باشد که به دل بنشیند....

چین و چروک های چهر ه ات با من حرف میزنند " مادر بزرگ"

معلوم است که تو از اول هم "مهربان" بود ه ای

چین و چروک های چهر ه ات میخندند

و رد پایی از اخم بر چهر ه ات نکاشته ای

نه اخم و نه خشم.

دور چشمانت، دور لبت، گونه هایت.....

همه میخندند

 

مواظب باشیم!

که چین و چرو کهای چهره فاش میکنند "اخلاق" جوانی را........




موضوع مطلب :

          
جمعه 93 مرداد 24 :: 12:26 عصر

نمیدونم که برنامه ماه عسل امسال رو دنبال میکردید یا نه؟

یکی از قسمتهاش خانومی بود که فردی اون و شوهرشو سر دنیایی ها توی یک چاه 25 متری وسط بیابون انداخت، شوهرش فوت کرد و اون موند و چاه و تاریکی و ذکر و مدد از خدا و توسل به اهل بیت و8 روز که اینگونه سپری شد البته نه اینگونه،    که من را درک چگونه سپری شدنش نیست .......

این قضیه و معجزه وار بودنش من رو یاد خودم انداخت...... خودی به نام واره ی "انسان" اما با تفاوت هایی ژرف تر از عمق چاه

تو در چاه افتادی و این را با تمام وجودت لمس کردی

درد کشیدی...

من خودم را در چاه انداخته ام و وجودم بر قله های خیالش آوازی به نام "جهل" را سر داده و در عمق چاه "پرواز" میکند

دردی نیست.....

تو در چاه افتادی، فریاد زدی، صدا کردی، کمک خواستی

من در چاه بودنم را همچنان به بند "جهل" کشانده ام و آن را به چنگال "انکار" سپرده ام

آرام و  بی صدا، ژرفای تاریک ترین مکان را برجانم قبول کرده ام

آری وقتی علم به مکانم ندارم

کمک نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمیخواهم

یادم است که گفتی: من خودم را در چاه پیدا کردم

بگذار نگویم که من هنوز در چاه بودنم را پیدا نکرده ام چه رسد به اینکه بگویم من خودم را در چاه گم کردم!

گفتی روز پنجم بود که پس از توسل و ذکر و خدا خدا کردن هایت در "عمق چاه" با "درد" بی"آب" و ......برای "لحظاتی" منکر همه چیز شدی

ولی پس از آن "ایمانی" ژرف تر از زجر چاه به دلت نشست و باز هم "صدا" کردی و دیگر صداهایت "ندا" شد و "نجوا"

که تو "متولد" شدی

من اگر "وفق مرادم" نباشد، منکر نمیشوم،منکر میمانم! 

و من یک "مرده ی متحرک" میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشوم

و تا روز هشتم "نجوا" کردی

تشنگی ات تو را به یاد "علی اصغر" انداخت

و آخرین توسلت را به دستان کوچکش گره زدی

و نجاتی که روحت را به پرواز در آورده بود جسمت را هم به دنیا بازگردانید

و تو"تولدت" را زندگی می کنی.............

آری من خودم را فراموش کردم

و سیرابم از جهلی که به تشنگی ام دارم

توسلم چنگ زدن به دیوار های سست چاهم است: "دنیا"

و روحم       در جسمی که در جازدن هایش را متحرک است

جسمی که حتی منجلاب "خود فراموشی" اش را دیگر دست و پا هم نمیزند

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرده است

 و من "مرگم" را ادامه میدهم............




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 مرداد 9 :: 6:13 عصر

رمضان: ماهی که نام مهمانی تو را بر خود آراسته، رخ پوشانده و دیدگان، عید را سو سو میکنند.....

راستی

ای صاحب خانه!

یا رحمان!

یا رحیم!

سفره ی مهرتو که همواره پهن است

این من هستم که نمک میخورم و نمکدان میشکنم

مدد کن تا همواره بر سر سفره ات "بنده"  باشم

 

ای دل! این مهمانی برای تمرین بود

ممارست باید تو را........

 

خدایا! عیدی مان را  " با تو ماندن" قرار داده

*پیشاپیش عیدتان مبارک*




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 مرداد 6 :: 1:11 عصر

لوگو
نوشته های من.....
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 0
  • کل بازدیدها: 42942